در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست... در زمینی که ضمیرِ من و توست
از نخستین دیدار، هر سخن، هر رفتار
دانه هاییست که می افشانیم
برگ و باریست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش «مِهـــر» است
گر بدان گونه که بایست به بار آیـَد
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیــارایَد... شب است و ماه میرقصد ستاره نقره می پاشد
نسیم پونه و عطر شقایقها ز لبهای هوس آلود
زنبقهای وحشی بوسه میچیند
و من تنهای تنهایم در این تاریکی شب
خدایم آه خدایم صدایت میزنم، بشنو صدایم
از زبان کارو فریادت دهم٬ اگر هستی برس به دادم!
خداوندا! اگر روزی از عرشت به زیر آیی
و لباس فقر بپوشی
که نا مردمان ز خون پاک مردانت هزاران
0
دانلود اهنگ ارش تکون بده